فرنیکفرنیک، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

یک زندگی

بدون عنوان

1392/4/8 9:19
نویسنده : سمیرا
196 بازدید
اشتراک گذاری

خوب بالاخره من هم مجبور شدم وبلاگ رو از blogfa  به  niniweblog تغییر بدم. 

الان سه ماهی هست که وقت نکردم خاطراتت رو بنویسم. البته همشون رو یادم هست. از شیطو نیهات گرفته تا شیرین زبونی هات.

کلی اتفا افتاد تو این مدت. مامان شری و خاله هانیه اومدن اینجا و 1 ماه پیش ما بودند. کلی خوش گذشت به ما. تو کلی با مامن شری بازی می کردی. دکتر می شدی و همه رو معاینه می کردی. 

فنس فنس ( نفس نفس) خوبه، حالا پشت  فنس فنس خوبه

بعد از ظهر ها که از مهد بر می گردی کلی خاطره تعریف می کنی. که مثلا نی نو چه کار کرد یا دد یا یو وی، تامی ، اینا اسم دوستای چینی مهدت هستند. 

هفته پیش به من گفتی: mamy where do you go 

گفتم چی؟ دوباره تکرار کردی. قربونت برم 

حروف الفبای انگلیسی رو تقریبا بلدی و مرتب با خودت تکرار می کنی.

روز های هفته رو هم بلدی.

دیروز که داشتی تو کامپیوتر یه کارتون می دیدی. من رو صدا کردی و گفتی مامی، F. نفهمیدم منظورت چیه. بعد بهم گفتی: mamy come و بهم حرف f رو که تو صفحه دیده بودی نشون دادی. گفتم فرنیک مگه بلدی بخونی. بعد حروف دیگه رو بهت نشون دادم و دیدم تقریبا بلدی همشون رو. کلی ذوق کردم. واقعا دست این teacher درد نکنه. تو هم خوب زرنگی ها فرنیک کوچولو. آخه همیشه آخر کلاس می رسی مهد. یعنی وقتی کلاستون تموم می شه ما تازه می رسیم مهد. معلمت می گه زودتر بیاریمت. ولی چه کنیم دیگه.

امروز شنبه است و ما خونه هستیم. بابا رفته تعمیر گاه، عمو تعمیرکار ( به قول تو عمو تعمین کار) ماشین رو تعمیر کنه. تو هم یه 2 ساعتی هست که داری با خودت بازی می کنی. نمیدونم داری چه کار می کنیو دارم می بینم که مداد ها رو می تراشی و می گی: enough.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یک زندگی می باشد