فرنیک، ماکارونی، پوشک و شورت
چند روزی بود که یکهو می گفتی مامی ماکاری. (ماکارونی) وقتی ازت می پرسیدم ماکارونی می خوای چیزی نمی گفتی و بی خیالش می شدی. امروز برات ماکارونی درست کردم. وقتی ظرف ماکارونی رو دیدی با خوشحالی گفتی: wow,ماکاری. خیلی باحال گفتی. من و فرید کلی خندیدیم.
راستی یادم رفت بگم تقریبا 2 ماهی می شه از پوشک گرفتمت. آسون بود. البته موقع خواب یا وقتی می ریم بیرون هنوز پوشکت می کنم. آخه شبها هنوز تز خواب بیدار می شی و شیشه شیر می خوای. خلاصه از وقتی از پوشک گرفتمت دیگه همیشه شورت پات می کنی. اوایل این شورت خیلی برلت جالب بود مرتب شورت رو نشون می دادی و به من می گفتی شورت و شلوار رو نشون می دادی می گفتی شباده ( شلوار) بعضی وقتها هم شلوار رو نشون می دادی و از من می پرسیدی شورت؟ می گفتم نه مامان این شلوار. خلاصه ماجرایی داشتیم. یا مثلا وقتی برات کتاب eddy elephant رو برات می خوندم، اونجایی که لباس های eddy خیس می شد به من می گفتی: مامان شورت خیس؟( یعنی شورتش هم خیس شد؟). یه موضوع حل نشده هم برات باقی مونده. آخه اولش که از پوشک گرفتمت بهت گفتم تو دیگه خانم شدی، بزرگ شدی نباید پوشک داشته باشی. تو هم می گفتی: فرنیک خانم، پوشک نه. بعد شبها موقع خواب که می خواستم پوشکت کنم می گفتم مامان شبا باید پوشک ببندی. تو هم می گفتی فرنیک خانم، پوشک نه. خلاصه فهموندم بهت که شبها باید پوشک داشته باشی. حالا الان روزها می گی: فرنیک خانم، پوشک نه. شبها هم می گی: شبا پوشک.
دیروز صبح که از خواب بیدار شدی دیدم بدو بدو اومدی پیشم و یک دفعه پوشکت رو باز کردی، تا اومدم بگم فرنیک چرا این کار رو کردی، گفتی: see، فرنیک خانم، جیش نه. قربونت برم، چون شب تو پوشکت جیش نکرده بودی اومده بودی به من بگی.
یادم رفت بگم، برات چند تا شورت خریده بودم که روش عکس های کارتونی داشت، بعضی هاشون روی شورت عکس داشتند و بعضی ها پشت شورت. تو هم اصرار که باید شورت رو جوری بپوشی که عکسش جلو باشه، خلاصه تا چند وقتی شورتها رو برعکی می پوشیدی تا عکسش جلو باشه و خودت بتونی ببینی.