بازگشت
فکر کنم 5-6 ماهی می شه که از فرنیک خانم (به قول خودش) چیزی ننوشتم.
روزهای زیادی گذشتن و تو بزرگ شدی. الان 3 سال و 1 ماهته. رفتیم ایران و کلی بهمون خوش گذشت.
با حسین و مبین بازی می کردی و بعدش هم تو گنبد با کیلن سرگرم بودی هر چند که خیلی هم با هم نمی ساختین. آخه تو می گفتی کیان همش چنگ چنگ می کنه.
برگشتیم اینجا همش مریض بودیم. اولش من که یک هفته تب داشتم و بعدش هم تو. دکتر مشکوک شده بود که شاید دنگی من و زده. چند بار آزمایش دادم . آخرش معلوم نشد. این پشه دنگی خیلی بده. چند تا از دوستام رو تا حالا زده. کارشون به بیمارستان کشیده. هر چند دکتر می خواست من رو هم بستری کنه ولی من رضایت ندادم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی