فرنیکفرنیک، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

یک زندگی

بدون عنوان

  این روزها خیلی شیطون شدی. بعد از مهد یک ساعتی تو حیاط مجتمع همون جا با وسایل بازی که تازه نصب کردن مثل الاکلنگ و سرسره و... بازی می کنی، تازه یک خانم هست که 2 تا سگ کوچولو داره و تو هر روز می خوای وایستی و اونا رو ببینی.  شبها خودت کتابهات رو می یاری و دونه دونه به من می دی و می گی: بخون. بعدش شیرت رو می خوری و خوابت می بره. باید این شیشه شیر رو ازت بگیرم دیگخ. آخه دندون هات خراب می شه مامان جون. آخر شب هم که باید upin ipin که کارتون مالایی هست رو ببینی و البته پلنگ صورتی. کلی برای خودت ادا در می یاری و غش غش می زنی زیر خنده. کلمه های فارسی رو هم که چپه می گی. مثلا گبالی می شه گلابی. یا چورمه که می شه مورچه. کبالا که می...
15 تير 1392

بدون عنوان

بهت گفتم: مامان یک دقیقه وایستا ازت عکس بندازم. اونوقت اینجوری برام ژست گرفتی.  این هم از پازل درست کردن، خداییش با اینکه پازل سختی اما خوب بلدی درستش کنی.    این هم از اشک های دونه دونه.         عاشق خرید و سبد و اینجور چیزهایی.    این هم فرنیک و باباش، به قول خودش بابی آقا.      این هم از لباس پوشیدنت، آستین و یقه رو کردی تو پاهات.       ...
15 تير 1392

بدون عنوان

خوب بالاخره من هم مجبور شدم وبلاگ رو از blogfa  به  niniweblog تغییر بدم.  الان سه ماهی هست که وقت نکردم خاطراتت رو بنویسم. البته همشون رو یادم هست. از شیطو نیهات گرفته تا شیرین زبونی هات. کلی اتفا افتاد تو این مدت. مامان شری و خاله هانیه اومدن اینجا و 1 ماه پیش ما بودند. کلی خوش گذشت به ما. تو کلی با مامن شری بازی می کردی. دکتر می شدی و همه رو معاینه می کردی.  فنس فنس ( نفس نفس) خوبه، حالا پشت  فنس فنس خوبه بعد از ظهر ها که از مهد بر می گردی کلی خاطره تعریف می کنی. که مثلا نی نو چه کار کرد یا دد یا یو وی، تامی ، اینا اسم دوستای چینی مهدت هستند.  هفته پیش به من گفتی: mamy where do you go  گفتم چ...
8 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یک زندگی می باشد